يك وانت تويوتا يا مزدا، مَشكي پر از گازوئيل كه اتاق عقب وانت را پركرده، يا سواري پژو با مَشكي پر از گازوئيل كه به جاي صندلي عقب جاسازي شده نيز صندوق عقب مملو از سوخت، با راننده اي جوان كه فقر و بيكاري و نياز به زندگي از او فردي جسور و سرمچار ساخته كه فقط به فكر درآوردن لقمه‌اي نان براي خانواده‌اش هست؛ اين مجموعه بمبي را تشكيل مي‌دهند كه در جاده‌هاي منتهي به مرز استان به حركت در‌مي‌آيند و با سرعتي سرسام آور براي فرار از گشت‌هاي نيروي انتظامي با يك جرقه كوچك ايجاد شده از تصادف آتشي را به پا مي‌كنند كه جانها را مي‌سوزاند...

از اين طريق خيليها جانشان را از دست داده اند و باز هم نميدانم تا كي اين وضعيت ادامه دارد.
شايد اگر استان امكانات كشاورزي داشت يا كارخانجاتي كه جوانان در آن مشغول به كار مي‌شدند و يا به جاي نيروهايي كه از نقاط مختلف كشور در ارگانها و ادارات مشغول هستند از مردم منطقه استفاده مي‌شد، شاهد اين بمب‌هاي خانمانسوز نبوديم... نمي‌دانم در اين بين كي مقصر است؛ ولي از خدا مي‌خواهم كه به داد اين مردم مظلوم برسد.