مشکلات قابل توجه جامعه ، مشکلات و کمبودهای اقتصادی است که همه به نوعی در فکر رفع کردن آن هستند.

خیلی ها یک سری امکاناتی در اختیار دارند که توان بهره وری و استفاده از آن را ندارند و خیلی‌ها هم توانایی هایی دارند که فرصت و امکاناتی برای استفاده کردن از آنها را ندارند.

مطلبی را خواندم در شماره 235 مجله «موفقیت» که همین موضوع را در شکل حکایتی از «شیوانا» به رشته تحریر درآورده که عین اون مطلب را در اینجا نقل می کنم:


مزرعه دار جوانی از دنیا رفت و برای فرزندان خود که همه کوچک بودند زمینی را به ارث گذاشت. زن برای اینکه شکم بچه ها را سیر کند، بلافاصله با کمک همان بچه های کوچک زمین را زیر کشت گندم برد. اما چند ماه بعد که فصل درو رسید، چون زن مزرعه دار زراعت بلد نبود، گندم هایش ضعیف و کم پشت شدند و با توجه به پراکندگی وسیع و کجل بودن بخشی از زمین ها، دروی آنها مقرون به صرفه نبود.


زن به همراه بچه هایش هراسان نزد شیوانا آمد و از او راه حل خواست. شیوانا به همراه تعدادی از شاگردان سر زمین رفتند و به گندم های کم پشت و ضعیف نگاه کردند. یکی از شاگردان گفت: «ای کاش زودتر و در فصل کاشت سراغمان می آمدید. الان که دیگر کاری از ما ساخته نیست، چند هفته‌ی دیگر فصل سرما می آید و این زمین تا شش ماه دیگر قابل کشت نیست!»

زن مزرعه دارد از شنیدن این حرف بسیار اندوهگین شد و با ناامیدی شروع به گریه کرد و با غم و اندوه فراوان از شیوانا پرسید: «یعنی هیچ راهی ندارد که از این گندم های ضعیف پولی بدست آوریم؟!»

ادامه مطلب...